جدول جو
جدول جو

معنی پلی شیر - جستجوی لغت در جدول جو

پلی شیر
آقطی، گیاه آقطی به کار رفته در خزانه ی برنج به هدف تقویت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
پابند، کنایه از مقید، چیزی که پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای شیب
تصویر پای شیب
پاشیب، پله، پلکان آب انبار، پلکانی که از آن به محلی در زیرزمین بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علف شیر
تصویر علف شیر
شیرپنیر، گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد، غالیون، علف پنیر
فرهنگ فارسی عمید
(یِرْ)
نام ساکنین ناحیتی در تراکیه در طرف چپ کوه پان ژه، به عهد خشایارشا. (ایران باستان ج 1 ص 749)
لغت نامه دهخدا
عقبه ای است دشوار برای رمی جمار، (فرهنگ رشیدی)، عقبه ای است بجهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است، (برهان)، مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ای است که چون شیطان به آنجا رسد در بند می افتد، (از شرح خاقانی) (غیاث اللغات) :
دست بالاهمت مردم که کرده زیر پای
پای شیبی کان عقوبتگاه جای شیطان دیده اند،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 96)،
ساحت بستان سرای و بام قصرش کز علو
کاخ و فرواره فراز لامکان آورده اند
در عمود صبح پاشیبی بر این بر بسته اند
وز بنات النعش آنرا نردبان آورده اند،
مظهر؟
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شرم مرد (؟)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
تعقیب کننده. دنبال گیرنده، ردزن. اثرشناس. شناسندۀ رد پا: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 592) ، مداوم. مصر. اصرارورزنده
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + شیر، فاقد شیر، که شیر ندارد، که شیر او خشک شده باشد (مادر) : ناقۀ صلده، شتر مادۀ بی شیر، (منتهی الارب)، (اصطلاح سیاسی) آنکه دخالت در دسته بندیهای سیاسی نکند
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
دهی است جزء بخش خرقان، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه. و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه. آب آن از رود خانه لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات، سیب زمینی، باغات، انگور، بادام و یونجه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. این ده دارای زیارتگاهی بنام ’هفت امام’ است. و آثار قلعۀ مخروبه ای نیز روی تپۀ شمال آبادی واقع است. مزارع دین باغی، گون بابک، کهریز چائی، دره قلمشرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
که پیل گیرد، فیل گیر، پیل گیرنده، مظفر بر فیل، که با پیل برآید و بفرمان آردش:
بکشتند فرجام کارش به تیر
یکی آهنی کوه بدپیل گیر،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
شعوری به نقل از جهانگیری آرد: که آن سازیست پست ترین سازها، - انتهی، این کلمه مصحف پای ستور است، رجوع به پای ستور شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
دهی است از دهستان سکمن آباد، بخش حومه شهرستان خوی واقع در 47هزارگزی شمال باختری خوی، و 2500گزی شمال راه شوسۀ سیه چشمه به خوی. ناحیه ای است دره و سردسیر و سالم. و سکنۀ آن 940 تن است. آب آن از رود آقچای و از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن ارابه رو است. و از راه ارابه رو شگفتی، در تابستان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ دی)
الکلدانی الاثوری. رئیس اساقفۀ کاتولیکان کلدانی. وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست: 1- الالفاظ الفارسیه المعرّبه، و آن در بیروت بمطبعهالکاثولیکیه بسال 1908 میلادی چاپ شده است. 2- تاریخ کلده و آثور در دو جزء. 3- مدرسه نصیبین الشهیره. نبذۀ تاریخیه است در باب اصل مدرسه مزبوره و قوانین آن و علمائی که در آنجا شهرت یافته اند و آن نیز در مطبعهالکاثولیکیۀ بیروت بسال 1905م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قریه ای است در پنج فرسنگی میانۀ شمال و مشرق ده رم. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
افزار جراحی که فرودآوردن پلک چشم را بکار رود.
پل کله. (پ ل ک ل )
{{اسم خاص}} نام پلی در اصفهان که در سی وشش هزارگزی پل زمانخان واقع است و دهنه های آن بسیار مرتفع ساخته شده است. (از کتاب اصفهان تألیف حسین نورصادقی ص 33)
لغت نامه دهخدا
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف شیر
تصویر علف شیر
گیاه ارمن (بلسکی)، شیر پنیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ایست به جهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیل گیرد کسی که پیل را بفرمان آرد ظنکه بر فیل غلبه کند: بکشتند فرجام کارش به تیر یکی آهنین کوه بد پیل گیر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شیر
تصویر پر شیر
که شیر بسیار دهد: گوسفند پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیر
تصویر پی گیر
دنبال کننده
فرهنگ فارسی معین
اولین شیری که پس از زاییدن گاو دوشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی سرکج که از آن جهت جا به جا کردن آتش استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی جارو از شاخه های خاردار که از سرشاخه های انار درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و فربه
فرهنگ گویش مازندرانی
همیشه همراه، یار و یاور
فرهنگ گویش مازندرانی
جار و جنجال، سر و صدا به راه انداختن، اطعام در ایام ماه
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلو نشین، کسی که در کنار دیگری می نشیند، ساقدوش
فرهنگ گویش مازندرانی